محل تبلیغات شما

ایام بزرگداشت مقام معلم و فصل قدردانی از این قشر مفلوک و محجوب و مغضوب که فرا می رسد، هر معلمی (چه در مهد کودک باشد و طفولات دیگران را درس دهد و چه در مهد غولک* باشد و غولکان را سرگرم نماید) ناخودآگاه تمام وقایعی که در دوران دانش پراکنی اش بر وی گذشته اند، همچون سریالی بی انتها بر پرده ذهنش نقش می بندد. ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم و در دو سه هفته، سیل خاطرات و خطرات چندین ساله مان بسان آتشفشانی افسار گسیخته از گورستان ذهن مان فوران می کند و بر صفحه یادمان جاری می شود؛ گویی ذهن مبارکمان اسهال گرفته باشد. از آنجاییکه بهترین راه برای خلاص شدن از شر هر چیزی، پخش کردنش در میان دیگران است، ما نیز بنا داریم برخی از این خاطرات را در اینجا بچاپانیم تا هم دوستان را در تجربیات خود سهیم نماییم و هم اندکی از سنگینی آن بکاهیم. در ادامه مطلب به شرح ماوقع اولین روز تدریسمان می پردازیم.

خبر آمد کچلی در راه است....

خمیازه در کلاس (ن ب ش)

خمیازه در گوشتخانه (ن ب ش)

ذهن ,نیز ,دیگران ,هم ,خاطرات ,مهد ,از این ,در مهد ,ما نیز ,باشد و ,را در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محیط شاداب